ورود به حساب

نام کاربری گذرواژه

گذرواژه را فراموش کردید؟ کلیک کنید

حساب کاربری ندارید؟ ساخت حساب

ساخت حساب کاربری

نام نام کاربری ایمیل شماره موبایل گذرواژه

برای ارتباط با ما می توانید از طریق شماره موبایل زیر از طریق تماس و پیامک با ما در ارتباط باشید


09117307688
09117179751

در صورت عدم پاسخ گویی از طریق پیامک با پشتیبان در ارتباط باشید

دسترسی نامحدود

برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند

ضمانت بازگشت وجه

درصورت عدم همخوانی توضیحات با کتاب

پشتیبانی

از ساعت 7 صبح تا 10 شب

دانلود کتاب The Seed of the Toc-Toc Birds

دانلود کتاب بذر پرندگان Toc-Toc

The Seed of the Toc-Toc Birds

مشخصات کتاب

The Seed of the Toc-Toc Birds

ویرایش:  
نویسندگان:   
سری:  
 
ناشر:  
سال نشر: 2009 
تعداد صفحات: 21 
زبان: English 
فرمت فایل : PDF (درصورت درخواست کاربر به PDF، EPUB یا AZW3 تبدیل می شود) 
حجم فایل: 258 کیلوبایت 

قیمت کتاب (تومان) : 38,000



ثبت امتیاز به این کتاب

میانگین امتیاز به این کتاب :
       تعداد امتیاز دهندگان : 16


در صورت تبدیل فایل کتاب The Seed of the Toc-Toc Birds به فرمت های PDF، EPUB، AZW3، MOBI و یا DJVU می توانید به پشتیبان اطلاع دهید تا فایل مورد نظر را تبدیل نمایند.

توجه داشته باشید کتاب بذر پرندگان Toc-Toc نسخه زبان اصلی می باشد و کتاب ترجمه شده به فارسی نمی باشد. وبسایت اینترنشنال لایبرری ارائه دهنده کتاب های زبان اصلی می باشد و هیچ گونه کتاب ترجمه شده یا نوشته شده به فارسی را ارائه نمی دهد.


توضیحاتی در مورد کتاب بذر پرندگان Toc-Toc

پروفسور روبنس چندان گمان نمی کرد که دستکاری اتم او چه چیزی را بر جهان فرو می برد. انتخاب از مقدمه: TALBOT آن روز، در کاتالیناس بسیار بالا کار می کرد، و به دنبال چشم اندازهای معدنی برای شرکتش بود و در حال بازگشت به هتل Mountain View در اوراکل بود که از دهانه یک شفت متروکه در فاصله کمی عقب تر در آن شهر، او یک شی عجیب را دید. او به مانوئل، دستیار جوان مکزیکی‌اش گفت: «سلام»، «این چه شیطانی می‌تواند باشد؟» مانوئل به سرعت از خود عبور کرد. او فریاد زد: «دیوس!»، «اما این یک پرنده عجیب و غریب است». پرنده روی لبه در حال فرو ریختن چاه معدن ایستاد و با چشمانی طلایی به او نگاه کرد. بدنش به بزرگی بدن یک گاومیش بود و سرش ظاهری صاف و خزنده داشت که دیدن آن ناخوشایند بود. این تنها چیز عجیب هم نبود. پرها به صورت فلزی مانند مس آبی می درخشیدند و رگه ای از نقره درخشان هر دو بال را نشان می داد. تالبوت با احتیاط پیشروی کرد، و تصمیم گرفت که این پرنده باید نوع کمیاب باشد که از باغ وحش فرار کرده است، یا یک سرگردان از مناطق گرمسیری بسیار دورتر از جنوب، با احتیاط پیش رفت، اما پرنده با بی توجهی به نزدیکی او نگاه کرد. ده فوت از آن با ناراحتی ایستاد. نگاه عمدی پرنده عجیب، بی تحرکی مطلقش، تا حدودی او را نگران کرد. مانوئل هشدار داد: "مواظب باش، یا نه." تالبوت بی اختیار عقب رفت. اگر تفنگ داشت به پرنده شلیک می کرد، اما نه مانوئل و نه خودش مسلح نبودند. ناگهان - او برای لحظه ای نگاهش را برگردانده بود - پرنده از بین رفت. تبر کوتاه یک معدنچی را در دست گرفته بود و از ترس لحظه ای خود کمی خجالت می کشید، قدم به لبه شفت متروکه رفت و به پایین نگاه کرد. چیزی برای دیدن وجود نداشت؛ فقط تیرهای چوبی پوسیده، زمین در حال فروریختن چند فوتی، و سپس تاریکی. او برای لحظه ای تأمل کرد. این ادعای قدیمی وایلی بود. او آن را خوب می دانست. شفت بیش از دویست فوت پایین آمد و چندین کار جانبی وجود داشت که یکی از آنها برای مسافت قابل توجهی به تپه ها تونل زد. این معدن در روزهایی که اوراکل رونق گرفت، بسیار سودآور بود، اما آخرین سنگ معدن در سال 1905 استخراج شده بود و برای بیست و هفت سال متروک مانده بود. مانوئل اومد کنارش و خم شد. پرسید: "این چیه؟" تالبوت خودش آن را شنید، صدای غرش ضعیفی مانند ضربان ریتمیک ماشین. مات و مبهوت به مانوئل خیره شد. البته غیر ممکن بود. ماشین آلات کارآمد در ته یک سوراخ متروکه در زمین چه می‌تواند انجام دهد؟ و جایی که هیچ نشانه ای از فعالیت انسانی برای توضیح این پدیده وجود نداشت؟ تصور یک مکان متروک تر که به نظر می رسد دشوار است. نه اینکه کشور اطراف آن بسیار زیبا و باشکوه نبود. تپه‌ها با بلوط زنده، علف یوکا، چولا، مانزانیتا پوشیده شده بود و شکوفه‌های سفید خار وحشی را در برگرفته بودند. اما این محل دور از سکونت انسان و تنها بود. تالبوت تعجب کرد که آیا ممکن است این پرنده عجیب این صدا را ایجاد کند؟ یا شاید یک حیوان؟ صدا به نظر می‌رسید که هیچ موجودی، خزدار یا پر، نمی‌توانست ایجاد کند، اما، البته، این باید توضیحی باشد. با این حال، تا یک ساعت دیگر هوا تاریک می‌شد، اوراکل هنوز دو مایل با آن فاصله داشت، بنابراین او با اکراه دور شد، مانوئل گودال‌ها را از چرا که پیدا کرده بودند بیرون می‌زد. اما این پایان تجربه عجیب و غریب نبود. درست قبل از اینکه مسیر روی ارتفاع بعدی بچرخد، تالبوت نگاهی به عقب انداخت. آنجا، روی لبه چاه معدن متروکه نشسته بودند، نه یکی، بلکه دو تا از پرندگان عجیب و غریب بودند. گویی از نگاه عقب مانده او آگاه بودند، بال های درخشان و فلزی خود را چرت زدند، گرچه بلند نشدند، و صدایی را به فریادهای خشن طبیعی، سنجیده و، به نوعی، شوم دادند. \"Toc-toc, Toc-toc.\"


توضیحاتی درمورد کتاب به خارجی

Little did Prof. Reubens suspect what his atom-tampering would set loose upon the world. Selection from the introductory: TALBOT had been working that day, far up in the Catalinas, looking over some mining prospects for his company, and was returning to the Mountain View Hotel in Oracle when, from the mouth of an abandoned shaft some distance back of that town, he saw a strange object emerge. "Hello," he said to Manuel, his young Mexican assistant, "what the devil can that be?" Manuel crossed himself swiftly. "Dios!" he exclaimed, "but it is a queer bird, se?or." Queer, it certainly was, and of a species Talbot had never before laid eyes on. The bird stood on the crumbling rim of the mining shaft and regarded him with golden eyes. Its body was as large as that of a buzzard, and its head had a flat, reptilian look, unpleasant to see. Nor was that the only odd thing. The feathers glittered metallically, like blued copper, and a streak of glistening silver outlined both wings. Marveling greatly, and deciding that the bird must be some rare kind escaped from a zoo, or a stray from tropical lands much further south, Talbot advanced cautiously, but the bird viewed his approach with unconcern. Ten feet from it he stopped uneasily. The strange fowl's intent look, its utter immobility, somewhat disconcerted him. "Look out, se?or," warned Manuel. Involuntarily, Talbot stepped back. If he had possessed a rifle he would have shot the bird, but neither Manuel nor himself was armed. Suddenly—he had looked away for a moment—the bird was gone. Clutching a short miner's pick-ax, and a little ashamed of his momentary timidity, he strode to the edge of the abandoned shaft and peered down. There was nothing to see; only rotting joists of wood, crumbling earth for a few feet, and then darkness. HE pondered for a moment. This was the old Wiley claim. He knew it well. The shaft went down for over two hundred feet, and there were several lateral workings, one of which tunneled back into the hills for a considerable distance. The mine had been a bonanza back in the days when Oracle boomed, but the last ore had been taken out in 1905, and for twenty-seven years it had lain deserted. Manuel came up beside him and leaned over. "What is that?" he questioned. Talbot heard it himself, a faint rumbling sound, like the rhythmic throb of machinery. Mystified, he gazed blankly at Manuel. Of course it was impossible. What could functioning machinery be doing at the bottom of an abandoned hole in the ground? And where there were no signs of human activity to account for the phenomenon? A more forsaken looking place it would be hard to imagine. Not that the surrounding country wasn't ruggedly beautiful and grand; the hills were covered with live-oak, yucca grass, chulla, manzanita, and starred with the white blossoms of wild thistle. But this locality was remote from human habitation, and lonely. Could it be, Talbot wondered, the strange bird making that noise? Or perhaps some animal? The noise sounded like nothing any creature, furred or feathered, could make, but, of course, that must be the explanation. However, it would be dark within the hour, with Oracle still two miles distant, so he turned reluctantly away, Manuel thwacking the burros from the grazing they had found. But that was not to be the end of the odd experience. Just before the trail swung over the next rise, Talbot glanced back. There, perching on the rim of the abandoned mining shaft, were not one but two of the strange birds. As if cognizant of his backward glance, they napped their gleaming, metallic wings, although they did not rise, and gave voice to what could only be their natural harsh cries, measured and, somehow, sinister. "Toc-toc, toc-toc."





نظرات کاربران