دسترسی نامحدود
برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند
برای ارتباط با ما می توانید از طریق شماره موبایل زیر از طریق تماس و پیامک با ما در ارتباط باشید
در صورت عدم پاسخ گویی از طریق پیامک با پشتیبان در ارتباط باشید
برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند
درصورت عدم همخوانی توضیحات با کتاب
از ساعت 7 صبح تا 10 شب
ویرایش:
نویسندگان: Pivnik. Sam
سری:
ISBN (شابک) : 9788771592443, 877159244X
ناشر: PeoplesPress;ArtPeople;People'sPress, Morten Andersen, Sam Pivnik
سال نشر: 2014
تعداد صفحات: 0
زبان: Danish
فرمت فایل : EPUB (درصورت درخواست کاربر به PDF، EPUB یا AZW3 تبدیل می شود)
حجم فایل: 22 مگابایت
در صورت تبدیل فایل کتاب Overlever به فرمت های PDF، EPUB، AZW3، MOBI و یا DJVU می توانید به پشتیبان اطلاع دهید تا فایل مورد نظر را تبدیل نمایند.
توجه داشته باشید کتاب زنده می ماند نسخه زبان اصلی می باشد و کتاب ترجمه شده به فارسی نمی باشد. وبسایت اینترنشنال لایبرری ارائه دهنده کتاب های زبان اصلی می باشد و هیچ گونه کتاب ترجمه شده یا نوشته شده به فارسی را ارائه نمی دهد.
من تیفوس داشتم – بیماری که زمانی در اروپا «تب زندان» نامیده میشد، زیرا اغلب در زندانها شیوع پیدا میکرد. از این نظر، مناسب بود که من در آشویتس-بیرکناو، زندان نهایی، آلوده شده بودم. اما آنجا آن را جودنفیبر، تب یهودی نامیدند. دمای بدن شما تا 41 درجه افزایش می یابد و سرفه خشک می کنید - سرفه ای که من هنوز از آن رنج می برم. بدون درمان، مرگ و میر می تواند به 60 درصد برسد. من آن زمان همه اینها را نمی دانستم. من هم نمی دانستم پیاز خامی که به جای دارو به من می دادند هیچ کمکی به من نمی کند. تنها چیزی که می دانستم این بود که به شدت بیمار هستم. اما اراده برای زنده ماندن من را نگه داشت و به من این امکان را داد که روزی که جوزف منگل به آنجا آمد از تخت دو طبقه بیرون بیایم و مستقیم با سایر بیماران بایستم. البته قبلاً بارها او را روی سطح شیب دار دیده بودم - این افسر SS مودب، آراسته و بی عیب و نقص که زندانیان را در حین پایین آمدن از واگن های باری نگاه می کرد. انگشتی دراز شده در دستکش های گرانبهای پوست آهوی خاکستری؛ هیچ چیز دیگری وجود نداشت یک انگشت به سمت راست به معنای زندگی بود، به سمت چپ به معنای مرگ بود. این راهی بود که خانواده ام طی کرده بودند. آنها در قرعه کشی وحشتناک نازی ها بازنده بودند.
Jeg havde tyfus – en sygdom, man engang kaldte »fængselsfeber« i Europa, fordi den så ofte brød ud i fængsler. I den forstand var det kun passende, at jeg var blevet smittet i Auschwitz-Birkenau, det ultimative fængsel. Men dér kaldte man det Judenfieber, jødefeber. Ens kropstemperatur stiger til op mod 41 grader, og man får en tør hoste – en hoste, jeg stadig døjer med i dag. Uden behandling kan dødeligheden ligge på hele 60 procent. Alt det vidste jeg ikke dengang. Jeg vidste heller ikke, at de rå løg, de gav mig at spise i stedet for medicin, overhovedet ikke hjalp mig. Det eneste, jeg vidste, var, at jeg var skrækkeligt syg. Men viljen til at overleve holdt mig kørende og satte mig i stand til at kravle ud af køjesengen og stå ret sammen med de andre patienter, den dag Josef Mengele kom. Jeg havde selvfølgelig set ham mange gange før på rampen – denne høflige, pæne og ulasteligt klædte SS-officer, der så fangerne an, når de tumlede ud af godsvognene. En udstrakt finger i de kostbare, grå dådyrskindhandsker; andet var der ikke. En finger mod højre betød liv, mod venstre betød død. Det var den vej, min familie var gået. De var tabere i nazisternes grufulde lotteri.