دسترسی نامحدود
برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند
برای ارتباط با ما می توانید از طریق شماره موبایل زیر از طریق تماس و پیامک با ما در ارتباط باشید
در صورت عدم پاسخ گویی از طریق پیامک با پشتیبان در ارتباط باشید
برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند
درصورت عدم همخوانی توضیحات با کتاب
از ساعت 7 صبح تا 10 شب
ویرایش: 1
نویسندگان: Howard Storm
سری:
ISBN (شابک) : 0385513763, 9780385513760
ناشر: Harmony
سال نشر: 2005
تعداد صفحات: 0
زبان: English
فرمت فایل : MOBI (درصورت درخواست کاربر به PDF، EPUB یا AZW3 تبدیل می شود)
حجم فایل: 205 کیلوبایت
کلمات کلیدی مربوط به کتاب فرود من به مرگ: شانس دوم در زندگی: معنوی، خودیاری، خودیاری، زندگی مسیحی، عصر جدید و معنویت، فرشتگان و راهنماهای روح، طالع بینی، سلتیک، چاکراها، کانال سازی، پیشگویی، رویاها، درویدیسم، گایا، الهه ها، مدیتیشن، شفای ذهنی و معنوی، فکر، مرجع، تناسخ، جنسیت مقدس، خودیاری، شمن گرایی، معنویت گرایی، تئوسوفی، اورانتیا، ویکا، جادوگری و بت پرستی، دین و معنویت، تجربیات خارج از بدن، فراروانشناسی، غیبت و ماوراء الطبیعه، تجارب مرگ، فراروانشناسی، Occ
در صورت تبدیل فایل کتاب My Descent Into Death: A Second Chance at Life به فرمت های PDF، EPUB، AZW3، MOBI و یا DJVU می توانید به پشتیبان اطلاع دهید تا فایل مورد نظر را تبدیل نمایند.
توجه داشته باشید کتاب فرود من به مرگ: شانس دوم در زندگی نسخه زبان اصلی می باشد و کتاب ترجمه شده به فارسی نمی باشد. وبسایت اینترنشنال لایبرری ارائه دهنده کتاب های زبان اصلی می باشد و هیچ گونه کتاب ترجمه شده یا نوشته شده به فارسی را ارائه نمی دهد.
از زمانی که بتی ادی در آغوش نور گزارش شخصی تجربه نزدیک
به مرگ (NDE) کاملاً متفاوت از بسیاری دیگر - یا تقریباً
قانعکننده - نبود.
در سی سالگی سالها از زمان ظهور کتاب زندگی پس از زندگی
ریموند مودی، یک الگوی آشنا از NDEها پدیدار شد: شناور شدن
ناگهانی بر روی بدن خود، معمولاً در یک بیمارستان، سپس پرتاب
ناگهانی از طریق یک تونل نور به سمت حضور عشق. در مورد هوارد
استورم اینطور نیست.
استورم، یک ملحد شناخته شده، در انتظار عمل جراحی اضطراری بود که
متوجه شد در آستانه مرگ است. استورم خودش را بیرون از بدن خودش
پیدا کرد و از بالا به صحنه اتاق بیمارستان زیر نگاه کرد. بعد، به
جای رفتن «به سوی نور»، متوجه شد که به طرز عذابآوری به قلمروهای
طاقتفرسا تاریکی و مرگ کشیده میشود، جایی که توسط موجودات
هیولایی شیطانی مورد حمله فیزیکی قرار میگیرد. توصیف او از وحشت
و شکنجه خالص او از نظر اصالت و جزئیات متقاعد کننده، آزاردهنده
است.
در نهایت، طوفان که از مرگ دور شده و به قلمرو بهشت منتقل شده
بود، با موجودات فرشته ای و همچنین خدای آفرینش ملاقات کرد. در
این روایت جذاب، استورم از «بررسی زندگی» خود، گفتگوی خود با خدا،
حتی پاسخ به سؤالات قدیمی مانند چرایی اجازه وقوع هولوکاست را می
گوید. استورم با شناخت جدیدی از هدف زندگی در اینجا بر روی زمین
به بدن او فرستاده شد. این کتاب پیام امید اوست.
\"این کتابی است که شما از جلد به جلد آن را می بلعید و به دیگران
منتقل می کنید. این کتابی است که در گفتگوی روزانه خود نقل می
کنید. قرار بود طوفان بنویسد. آن را و قرار بود آن را
بخوانیم.\"
-از مقدمه آن رایس
همانطور که روی زمین دراز کشیدم، شکنجه گرانم دور من ازدحام
کردند، صدایی از سینه ام بیرون آمد. شبیه صدای من بود، اما فکر من
نبود. من نگفتم صدایی که شبیه صدای من بود، اما نبود، گفت: «به
خدا دعا کن». یادم میآید فکر میکردم: «چرا؟ چه ایده احمقانه ای
این کار نمی کند. چه پلیسی . "
آن صدا دوباره گفت: "به خدا دعا کن!" این بار قطعی تر بود. مطمئن
نبودم چه کار کنم. دعا کردن برای من در دوران کودکی کاری بود که
بزرگسالان را تماشا می کردم. این یک چیز فانتزی بود و باید درست
انجام شود. سعی کردم دعاها را از تجربیات دوران کودکی خود در
مدرسه یکشنبه به یاد بیاورم. نماز چیزی بود که شما حفظ می کردید.
چه چیزی می توانستم از مدت ها قبل به یاد بیاورم؟ به طور آزمایشی،
یک خط را زمزمه کردم، که ترکیبی از مزمور بیست و سوم، «پرچم
ستارهدار»، دعای خداوند، بیعت، و «خداوند به آمریکا برکت دهد» و
هر عبارت دیگری که به نظر کلیسا آمده بود را زمزمه کردم.
ذهن.
«آری، اگر چه در وادی سایه مرگ قدم بردارم، از هیچ بدی نخواهم
ترسید، زیرا تو با من هستی. برای عظمت کوه ارغوانی، چشمان من شکوه
آمدن خداوند را دیده است. ما را از شر نجات ده یک ملت زیر دست
خدا. خدا به آمریکا برکت دهد.»
در کمال تعجب، موجودات بی رحم و بی رحمی که زندگی را از من جدا می
کردند، با دعای خشمگین من برانگیخته شدند. انگار روغن جوش می
ریختم روی آنها. آنها بر سر من فریاد زدند: «خدا نیست! فکر می
کنید با چه کسی صحبت می کنید؟ کسی صدایت را نمی شنود! حالا ما
واقعاً به شما صدمه خواهیم زد.» آنها به زشت ترین زبان صحبت می
کردند، بدتر از هر کفری که روی زمین گفته می شود. اما در همان
زمان، آنها در حال عقب نشینی بودند.
—از نزول من به مرگ
Not since Betty Eadie’s Embraced by the Light has a
personal account of a Near-Death Experience (NDE) been so
utterly different from most others—or nearly as
compelling.
In the thirty years since Raymond Moody’s Life After
Life appeared, a familiar pattern of NDEs has emerged:
suddenly floating over one’s own body, usually in a hospital
setting, then a sudden hurtling through a tunnel of light
toward a presence of love. Not so in Howard Storm’s
case.
Storm, an avowed atheist, was awaiting emergency surgery when
he realized that he was at death’s door. Storm found himself
out of his own body, looking down on the hospital room scene
below. Next, rather than going “toward the light,” he found
himself being torturously dragged to excruciating realms of
darkness and death, where he was physically assaulted by
monstrous beings of evil. His description of his pure terror
and torture is unnerving in its utter originality and
convincing detail.
Finally, drawn away from death and transported to the realm of
heaven, Storm met angelic beings as well as the God of
Creation. In this fascinating account, Storm tells of his “life
review,” his conversation with God, even answers to age-old
questions such as why the Holocaust was allowed to take place.
Storm was sent back to his body with a new knowledge of the
purpose of life here on earth. This book is his message of
hope.
"This is a book you devour from cover to cover, and pass on to
others. This is a book you will quote in your daily
conversation. Storm was meant to write it and we were meant to
read it."
-From the foreward by Anne Rice
As I lay on the ground, my tormentors swarming around me, a
voice emerged from my chest. It sounded like my voice, but it
wasn’t a thought of mine. I didn’t say it. The voice that
sounded like my voice, but wasn’t, said, “Pray to God.” I
remember thinking, “Why? What a stupid idea. That doesn’t work.
What a cop-out . . .”
That voice said it again, “Pray to God!” It was more definite
this time. I wasn’t sure what to do. Praying, for me as a
child, had been something I had watched adults doing. It was
something fancy and had to be done just so. I tried to remember
prayers from my childhood experiences in Sunday school. Prayer
was something you memorized. What could I remember from so long
ago? Tentatively, I murmured a line, which was a jumble from
the Twenty-third Psalm, “The Star-Spangled Banner,” the Lord’s
Prayer, the Pledge of Allegiance, and “God Bless America,” and
whatever other churchly sounding phrases came to mind.
“Yea, though I walk in the valley of the shadow of death, I
will fear no evil, for thou art with me. For purple mountain
majesty, mine eyes have seen the glory of the coming of the
Lord. Deliver us from evil. One nation under God. God Bless
America.”
To my amazement, the cruel, merciless beings tearing the life
out of me were incited to rage by my ragged prayer. It was as
if I were throwing boiling oil on them. They screamed at me,
“There is no God! Who do you think you’re talking to? Nobody
can hear you! Now we are really going to hurt you.” They spoke
in the most obscene language, worse than any blasphemy said on
earth. But at the same time, they were backing away.
—From My Descent into Death