ورود به حساب

نام کاربری گذرواژه

گذرواژه را فراموش کردید؟ کلیک کنید

حساب کاربری ندارید؟ ساخت حساب

ساخت حساب کاربری

نام نام کاربری ایمیل شماره موبایل گذرواژه

برای ارتباط با ما می توانید از طریق شماره موبایل زیر از طریق تماس و پیامک با ما در ارتباط باشید


09117307688
09117179751

در صورت عدم پاسخ گویی از طریق پیامک با پشتیبان در ارتباط باشید

دسترسی نامحدود

برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند

ضمانت بازگشت وجه

درصورت عدم همخوانی توضیحات با کتاب

پشتیبانی

از ساعت 7 صبح تا 10 شب

دانلود کتاب Incident at Devils Den, a True Story by Terry Lovelace, Esq.

دانلود کتاب حادثه در دن شیاطین ، یک داستان واقعی توسط تری لاولیس ، Esq.

مشخصات کتاب

Incident at Devils Den, a True Story by Terry Lovelace, Esq.

ویرایش:  
نویسندگان:   
سری:  
ISBN (شابک) : 0692072012, 9780692072011 
ناشر: Terry Lovelace 
سال نشر: 2018 
تعداد صفحات: 230 
زبان: English 
فرمت فایل : AZW3 (درصورت درخواست کاربر به PDF، EPUB یا AZW3 تبدیل می شود) 
حجم فایل: 1 Mb 

قیمت کتاب (تومان) : 41,000

کتاب مورد نظر موجود نمی باشد



ثبت امتیاز به این کتاب

میانگین امتیاز به این کتاب :
       تعداد امتیاز دهندگان : 5


در صورت تبدیل فایل کتاب Incident at Devils Den, a True Story by Terry Lovelace, Esq. به فرمت های PDF، EPUB، AZW3، MOBI و یا DJVU می توانید به پشتیبان اطلاع دهید تا فایل مورد نظر را تبدیل نمایند.

توجه داشته باشید کتاب حادثه در دن شیاطین ، یک داستان واقعی توسط تری لاولیس ، Esq. نسخه زبان اصلی می باشد و کتاب ترجمه شده به فارسی نمی باشد. وبسایت اینترنشنال لایبرری ارائه دهنده کتاب های زبان اصلی می باشد و هیچ گونه کتاب ترجمه شده یا نوشته شده به فارسی را ارائه نمی دهد.


توضیحاتی در مورد کتاب حادثه در دن شیاطین ، یک داستان واقعی توسط تری لاولیس ، Esq.

من یک وکیل بازنشسته 64 ساله و دستیار سابق دادستان کل هستم که داستانی خارق العاده برای گفتن دارد. هر حرفش درسته از ترس از دست دادن شغلم و لطمه زدن به اعتبارم در جامعه حقوقی، رازی را پنهان کردم. چهل سال سکوت کردم تا اینکه شرایط در سال 2012 مجبورم کرد در نهایت حرفم را بزنم. در سال 1977، من و یکی از دوستانم به یک سفر کمپینگ دو شبه به پارک ایالتی معروف به Devils Den رفتیم. ما این سفر را به عنوان یک ماجراجویی در بیابان برنامه ریزی کرده بودیم. به جای یک ماجراجویی در بیابان، ما با چیزی ناشناخته و غیرقابل تصور مواجه شدیم. به امید اینکه بتوانیم از عقاب ها عکس بگیریم، به دنبال منطقه ای دورافتاده از ارتفاعات بودیم. با جاده ای که بیشتر از یک مسیر نبود، به یک فلات مرتفع رسیدیم. این مکان عالی بود با جنگل پشت ما و یک چمنزار باز بزرگ جلوی ما. کمپ زدیم و یک شب در کنار آتش مستقر شدیم. اواخر غروب متوجه شدم صدای معمول جنگل جیرجیرک ها و قورباغه های درختی قطع شده بود. سکوت مرده ای بود. سکوت من را ناراحت کرد، اما دوستم توبی به من اطمینان داد که خنده و پچ پچ ما آنها را آرام کرده است و به زودی برمی گردند. اما هنوز احساس ناآرامی می‌کردم. توبی با نگاهی به غرب پرسید: «قبلاً آن چراغ‌ها کجا بودند؟» برگشتم و نگاه کردم. در افق مثلثی کامل از سه ستاره بسیار درخشان قرار داشت. ما آنها را برای چند دقیقه مطالعه کردیم و حدس زدیم که چه چیزی ممکن است باشد. ما ابتدا فکر می‌کردیم که آنها چراغ‌های هواپیما هستند، اما به دلیل شکل‌گیری عجیب این ایده را رد کردیم. سپس آنها شروع به حرکت کردند. آنها یک بار مانند یک محور چرخیدند و صعودی آهسته به آسمان شب آغاز کردند. آنها به طور همگام حرکت می کردند که گویی یک شی واحد به جای سه. پس از چند دقیقه مشخص شد که این یک جسم است و نه سه نور جداگانه. مدتی آن را تماشا کردیم. نورهای هر نقطه از مثلث روشن تر و منبسط شدند. با افزایش ارتفاع و سرعت، نقاط از یکدیگر فاصله داشتند. منطقه داخل مثلث سیاه و سفید بود، بسیار تاریک تر از آسمان شب اطراف. همانطور که بر روی ستاره ها حرکت می کرد، آنها چشمک می زدند و با حرکت دوباره دوباره چشمک می زدند. به زودی، آنقدر بزرگ شد که تمام زمین های ستارگان را ببلعد. ما دیدیم که مثلث به سمت محل کمپینگ ما حرکت می کند و با نزدیک شدن به آن به طور تصاعدی رشد می کند. در ارتفاع حدود 2000 فوتی از ما متوقف شد. عظیم بود. انگار کسی مثلث کاملی را از آسمانی پر از یک میلیارد ستاره برید. وقتی این مثلث غول پیکر را بالای سرمان تماشا می‌کردیم، به یاد می‌آورم که ناگهان احساس بی‌علاقگی کردم. دوست من به همان اندازه بی تفاوت بود و به سختی یک کلمه بین ما صحبت می شد. جیرجیرک ها و قورباغه های درختی برنگشته بودند اما دیگر احساس ناراحتی نمی کردم. توبی با برداشتن یک چراغ قوه گفت: «معجب می‌کنم اگر بخواهم به آن علامت بدهم چه اتفاقی می‌افتد؟» آنقدر کند بودم که آن را از دستش ربودم. آن را بالا نگه داشت و نور خود را سه بار در مرکز مثلث تاباند. منتظر بودیم ببینیم اتفاقی می افتد یا نه. ما زمان زیادی برای انتظار نداشتیم. از مرکز مثلث یک فانوس نوری به قطر یک توپ سافت بال پایین آمد، گویی کسی یک سوئیچ را برگردانده است. نور روی آتش کمپ ما متمرکز شده بود، نه بیشتر از اخگرها. شدید بود، مثل نورافکنی با قدرت بالا که از میان مه عبور می کرد. ما مانند ناظران معمولی بی‌علاقه تماشا می‌کردیم. سپس به همان سرعتی که ظاهر شد خاموش شد. به جای آن یک پرتو لیزر مانند از نور آمد که وسیعتر از یک مداد نبود. به سرعت می چرخید و در محل کمپینگ رقصید، انگار که ما را اسکن می کرد. پرتو به سینه و سرم اصابت کرد. به یاد می‌آورم که به توبی ضربه زد و همچنین در اطراف محل کمپینگ تیراندازی کرد. بعد به ذهنم رسید که توبی اشتباه کرده است. صداهای شبانه جنگل برنگشته بود. اما چیزی جایش را می گیرد ... گاهی اوقات یک رویای بد فقط یک رویای بد نیست. گاهی بدترین کابوس تو هستی..


توضیحاتی درمورد کتاب به خارجی





نظرات کاربران