ورود به حساب

نام کاربری گذرواژه

گذرواژه را فراموش کردید؟ کلیک کنید

حساب کاربری ندارید؟ ساخت حساب

ساخت حساب کاربری

نام نام کاربری ایمیل شماره موبایل گذرواژه

برای ارتباط با ما می توانید از طریق شماره موبایل زیر از طریق تماس و پیامک با ما در ارتباط باشید


09117307688
09117179751

در صورت عدم پاسخ گویی از طریق پیامک با پشتیبان در ارتباط باشید

دسترسی نامحدود

برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند

ضمانت بازگشت وجه

درصورت عدم همخوانی توضیحات با کتاب

پشتیبانی

از ساعت 7 صبح تا 10 شب

دانلود کتاب Dura Solo Un Attimo, La Gloria - La Mia Vita

دانلود کتاب فقط یک لحظه طول می کشد، شکوه - زندگی من

Dura Solo Un Attimo, La Gloria - La Mia Vita

مشخصات کتاب

Dura Solo Un Attimo, La Gloria - La Mia Vita

ویرایش:  
نویسندگان:   
سری:  
ISBN (شابک) : 9788852055324 
ناشر: Mondadori 
سال نشر: 2014 
تعداد صفحات: 0 
زبان: Italian 
فرمت فایل : EPUB (درصورت درخواست کاربر به PDF، EPUB یا AZW3 تبدیل می شود) 
حجم فایل: 253 کیلوبایت 

قیمت کتاب (تومان) : 56,000



ثبت امتیاز به این کتاب

میانگین امتیاز به این کتاب :
       تعداد امتیاز دهندگان : 14


در صورت تبدیل فایل کتاب Dura Solo Un Attimo, La Gloria - La Mia Vita به فرمت های PDF، EPUB، AZW3، MOBI و یا DJVU می توانید به پشتیبان اطلاع دهید تا فایل مورد نظر را تبدیل نمایند.

توجه داشته باشید کتاب فقط یک لحظه طول می کشد، شکوه - زندگی من نسخه زبان اصلی می باشد و کتاب ترجمه شده به فارسی نمی باشد. وبسایت اینترنشنال لایبرری ارائه دهنده کتاب های زبان اصلی می باشد و هیچ گونه کتاب ترجمه شده یا نوشته شده به فارسی را ارائه نمی دهد.


توضیحاتی در مورد کتاب فقط یک لحظه طول می کشد، شکوه - زندگی من

«چهل سال فوتبال بازی کردم که یازده سال آن پشت سر هم، بدون استراحت، حتی یک یکشنبه، حتی با تب و بیماری. چهل سال با چهره‌اش غرق در چمن، یا در گل یا روی خطوط گچی محوطه جریمه، با افرادی که آماده بودند سرت را بردارند، فقط برای اینکه یک ثانیه قبل از تو روی توپ برسند. گاهی اوقات باختم، بیشتر اوقات برنده شدم، اما این خیلی مهم نیست. به من می گفتند اسطوره، بنای تاریخی، افسانه. دستانم به تمبر یادبودی با امضای گتوزو ختم شد. با ساندرو پرتینی اسکوپون بازی کردم، با کارول ویتیلا شوخی کردم، با قذافی همسفر شدم، با جیانی آنیلی محرمانه شدم. من دزدان، شاعران، قهرمانان، سران کشور، ورشکستگان، الکلی ها را می شناسم. و امروز، پس از همه اینها، می توانم بگویم که مادربزرگ آدلاید درست می گفت، فریولیایی به سختی ماهاگونی اما بسیار شیرین: \"ناپلئون با خارهای طلایی روی چکمه هایش رد شد، فقط تصور کنید اگر بقیه هم نگذرند.\" همه چیز از او شروع شد، اگر به آن فکر کنید. در هر بعد از ظهر شصت سال پیش، در ماریانو. عکس های رنگ و رو رفته دروازه بان ها را جمع آوری کردم که از چند روزنامه ای که به دهکده می رسید پاره شده بود و آرزو داشتم هم یکی شوم. اما من لاغر بودم، رشد زیادی نداشتم و به همین دلیل او مرا مجبور کرد هر روز تخم مرغ بخورم. بعد از ظهر همان روز شروع به بازی با من کرد: او آلوها را به هوا پرتاب کرد و من مجبور شدم آنها را بگیرم. این یک بازی بود در یک روش صحبت کردن: در خانه های دهقانان، غذا هرگز هدر نمی رود. بنابراین اگر می خواستم با او بازی کنم، باید همه آنها را می گرفتم. اینطوری شروع شد. و همه چیز دیگر آمد. توپ واقعی، اودینزه، مانتووا، ناپولی، یوونتوس. زمان های خوب و زمان های بد. قهرمانان از نزدیک افراد درخشان، با استعداد الهی، سیوری، پله، آلتافینی را دیدند. و بعد دوباره نیمکت مربیگری، تیم ملی در تمام اشکالش. جام ها، سوت ها، رکوردها. اما مهمتر از همه، مردان واقعی از راه رسیدند، مردانی صاف و ساکت مانند پدرم. Gaetano و Enzo، Scirea و Bearzot، دوستان، برادران، نمونه. مردم پایبند به فرهنگ کار، جدیت، همچنین آگاهند که همه چیز می گذرد، جز رضایت و آرامش کسانی که به وظیفه خود عمل کرده اند. این مردان و شعور سکوت هایشان هستند که هنوز هفتاد سال و صد معامله بعد از امروز به آن فکر می کنم. هر روز به طور ناگهانی اتفاق می افتد، وقتی در باشگاه، گلف، یا در پارک با نوه هایم، بوی علف را حس می کنم. پس نمی توانم یک لرز، یک دلتنگی زیبا و غریزی را رام کنم. و به خودم می گویم که بله، مادربزرگم درست می گفت، شکوه فقط یک لحظه طول می کشد. اما برخی از لحظات، اگر بدانید چگونه آنها را پرورش دهید، می توانند تا آخر عمر باقی بمانند.\"


توضیحاتی درمورد کتاب به خارجی

«Ho giocato a calcio per quarant'anni, di cui undici di fila, senza riposarmi mai, nemmeno per una domenica, nemmeno con la febbre e con gli acciacchi. Quarant'anni trascorsi con la faccia affondata nell'erba, o nel fango, o sulle righe di gesso dell'area di rigore, con gente pronta a staccarti la testa pur di arrivare un secondo prima di te su una palla. Qualche volta ho perso, più spesso ho vinto, ma questo non è così importante. Mi hanno chiamato mito, monumento, leggenda. Le mie mani sono finite in un francobollo commemorativo firmato da Guttuso. Ho giocato a scopone con Sandro Pertini, scherzato con Karol Wojtyła, viaggiato con Gheddafi, mi sono confidato con Gianni Agnelli. Ho conosciuto ladri, poeti, eroi, capi di stato, bancarottieri, alcolisti. E oggi, dopo tutto questo, posso dire che aveva ragione nonna Adelaide, friulana dura come il mogano ma dolcissima: "È passato Napoleone che aveva gli speroni d'oro agli stivali, figurati se non passa anche il resto". Tutto cominciò proprio con lei, a pensarci bene. In un pomeriggio qualunque di sessant'anni fa, a Mariano. Collezionavo foto sbiadite di portieri, strappate dai pochi giornali che arrivavano in paese, e sognavo di diventarlo anch'io. Ma ero mingherlino, crescevo poco, e per questo mi faceva mangiare uova ogni giorno. Poi quel pomeriggio si mise a giocare con me: tirava le prugne in aria e io dovevo prenderle al volo. Era un gioco per modo di dire: nelle case dei contadini, il cibo non si spreca, mai. Quindi, se volevo continuare a giocare con lei, dovevo prenderle tutte. Iniziò così. E arrivò tutto il resto. Il pallone vero, l'Udinese, il Mantova, il Napoli, la Juventus. I momenti belli e i momenti brutti. I campioni visti da vicino, gente geniale, dal talento divino, Sivori, Pelé, Altafini. E poi ancora la panchina da allenatore, la Nazionale in ogni sua forma. Le coppe, i fischi, i record. Ma, soprattutto, sono arrivati gli uomini veri, quelli dritti e silenziosi come mio padre. Gaetano ed Enzo, Scirea e Bearzot, amici, fratelli, esempi. Persone devote alla cultura del lavoro, della serietà, consapevoli anche loro che tutto passa, tranne la soddisfazione e la serenità di chi ha fatto il proprio dovere, fino in fondo. È a quegli uomini e all'intelligenza dei loro silenzi che penso ancora oggi, settant'anni e cento mestieri dopo. Succede ogni giorno, all'improvviso, quando al circolo, al golf, o al parco con i miei nipoti, mi capita di sentire il profumo dell'erba. Allora non riesco a domare un brivido, una nostalgia bellissima, istintiva. E mi dico che sì, aveva ragione mia nonna, la gloria dura un attimo solo. Ma certi attimi, se li sai coltivare, possono durare una vita intera.»





نظرات کاربران