دسترسی نامحدود
برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند
برای ارتباط با ما می توانید از طریق شماره موبایل زیر از طریق تماس و پیامک با ما در ارتباط باشید
در صورت عدم پاسخ گویی از طریق پیامک با پشتیبان در ارتباط باشید
برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند
درصورت عدم همخوانی توضیحات با کتاب
از ساعت 7 صبح تا 10 شب
ویرایش:
نویسندگان: Michaud. Joselito
سری:
ISBN (شابک) : 9782764807170, 2764807171
ناشر: Libre Expression
سال نشر: 2011
تعداد صفحات: 0
زبان: French
فرمت فایل : EPUB (درصورت درخواست کاربر به PDF، EPUB یا AZW3 تبدیل می شود)
حجم فایل: 574 کیلوبایت
کلمات کلیدی مربوط به کتاب در نگاه من داستان من است: بیوگرافی (ژانر ادبی)، داستان، کتاب های دیجیتال، داستان، بیوگرافی، رمان زندگی نامه ای، رمان کبک، مایچود، ژوزلیتو، -- 1965- -- رمان ها، داستان های کوتاه و غیره، میشا، جوسلیتو، -- 1965- -- داستانی، Michaud، Joselito، -- 1965-
در صورت تبدیل فایل کتاب Dans mes yeux à moi récit به فرمت های PDF، EPUB، AZW3، MOBI و یا DJVU می توانید به پشتیبان اطلاع دهید تا فایل مورد نظر را تبدیل نمایند.
توجه داشته باشید کتاب در نگاه من داستان من است نسخه زبان اصلی می باشد و کتاب ترجمه شده به فارسی نمی باشد. وبسایت اینترنشنال لایبرری ارائه دهنده کتاب های زبان اصلی می باشد و هیچ گونه کتاب ترجمه شده یا نوشته شده به فارسی را ارائه نمی دهد.
10 نوامبر 1975، در روستای Sainte-Helene-de-Mancebourg در Abitibi، روزی که کاملاً شبیه روزهای دیگر نیست، به یکی از رویدادهای تعیین کننده زندگی من تبدیل شد. آن روز صبح سومین بار در کمتر از پنج سال بود که باید دنیای کوچکم را جابجا می کردم. طبق معمول، همچنان شب را به بهترین شکل ممکن مشغول کردم تا به صبح برسم. شب در چنگال ترس بودم. من که از یک خانواده میزبان به خانواده دیگر پرتاب میشدم، همیشه سعی میکردم در جایی ریشهکنم، بدون نشان دادن نارضایتیام، از ترس اینکه آنها دیگر مرا دوست نداشته باشند. از اوج هفت سالگی به شوالیه ای سرگردان تبدیل شده بودم که برای زنده ماندن از تحولات جنگید. با یک دست، چمدان آبی کوچکم را که از مقوای نرم ساخته شده بود، که زود پیر شده بود، با درد حمل کردم، و با دست دیگر، محکم به اسباب بازی نرم آبی بیبی ام چسبیدم. بیشتر عمرم در دستانم بود. در آن زمان، دوران کودکی را زندانی میدانستم که وقتی بالغ شدم بالاخره میتوانم از آن فرار کنم. من همچنین یاد گرفتم که با خط زدن در تقویم روزهایی را که قبل از آزادی انجام می دادم بشمارم. رسیدن به هجده خیلی بیشتر از یک هدف بود، تبدیل به یک وسواس شده بود.
10 novembre 1975, dans le village de Sainte-Helene-de-Mancebourg en Abitibi, une journee pas tout a fait comme les autres allait s'inscrire dans les evenements marquants de ma vie. Ce matin-la, c'etait la troisieme fois en moins de cinq ans que je devais demenager mon petit monde. Selon mon habitude, j'avais encore occupe ma nuit du mieux que j'avais pu pour me rendre jusqu'au matin. La nuit, j'etais en proie a la peur. Ballotte d'une famille d'accueil a une autre, j'essayais tout le temps de m'enraciner quelque part, sans manifester mon mecontentement, de crainte que l'on ne m'aime plus. Du haut de mes sept ans, j'etais devenu un chevalier errant qui se battait pour survivre aux chamboulements. D'une main, je portais peniblement ma petite valise bleue en carton mou, prematurement vieillie, de l'autre, je m'agrippais fermement a ma peluche Baby blue. J'avais l'essentiel de ma vie entre les mains. A cette epoque, je voyais l'enfance comme une prison dont j'allais enfin pouvoir m'echapper en devenant adulte. J'ai d'ailleurs appris a compter en biffant sur le calendrier les jours qu'il me restait a faire avant ma liberation. Atteindre dix-huit ans etait beaucoup plus qu'un but, c'etait devenu une obsession.