ورود به حساب

نام کاربری گذرواژه

گذرواژه را فراموش کردید؟ کلیک کنید

حساب کاربری ندارید؟ ساخت حساب

ساخت حساب کاربری

نام نام کاربری ایمیل شماره موبایل گذرواژه

برای ارتباط با ما می توانید از طریق شماره موبایل زیر از طریق تماس و پیامک با ما در ارتباط باشید


09117307688
09117179751

در صورت عدم پاسخ گویی از طریق پیامک با پشتیبان در ارتباط باشید

دسترسی نامحدود

برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند

ضمانت بازگشت وجه

درصورت عدم همخوانی توضیحات با کتاب

پشتیبانی

از ساعت 7 صبح تا 10 شب

دانلود کتاب A Heartbreaking Work of Staggering Genius

دانلود کتاب کار خندهدار نابغه

A Heartbreaking Work of Staggering Genius

مشخصات کتاب

A Heartbreaking Work of Staggering Genius

دسته بندی: ادبیات
ویرایش: Hardcover 
نویسندگان:   
سری:  
ISBN (شابک) : 0684863472, 9780684863474 
ناشر: Simon & Schuster 
سال نشر: 2000 
تعداد صفحات: 0 
زبان: English 
فرمت فایل : MOBI (درصورت درخواست کاربر به PDF، EPUB یا AZW3 تبدیل می شود) 
حجم فایل: 1 مگابایت 

قیمت کتاب (تومان) : 58,000



ثبت امتیاز به این کتاب

میانگین امتیاز به این کتاب :
       تعداد امتیاز دهندگان : 7


در صورت تبدیل فایل کتاب A Heartbreaking Work of Staggering Genius به فرمت های PDF، EPUB، AZW3، MOBI و یا DJVU می توانید به پشتیبان اطلاع دهید تا فایل مورد نظر را تبدیل نمایند.

توجه داشته باشید کتاب کار خندهدار نابغه نسخه زبان اصلی می باشد و کتاب ترجمه شده به فارسی نمی باشد. وبسایت اینترنشنال لایبرری ارائه دهنده کتاب های زبان اصلی می باشد و هیچ گونه کتاب ترجمه شده یا نوشته شده به فارسی را ارائه نمی دهد.


توضیحاتی در مورد کتاب کار خندهدار نابغه

وقتی خاطرات خارق‌العاده‌اش را می‌خوانی، نمی‌خندی، گریه نمی‌کنی و دوباره می‌خندی. شما به نوعی این احساسات را به یکباره تجربه می کنید.'

\"خب، این زمانی بود که بیل آه زیادی می کشید. او تصمیم گرفته بود که بعد از مرگ والدین ما دیگر نمی خواهد بین آن چیزی دعوا شود. او بیست و چهار ساله بود، بث بیست و سه ساله بود، من بیست و یک ساله بودم، تاف هشت ساله بودم، و همه ما قبلاً از آن زمستان بسیار امتحان شده بودیم. پس وقتی چیزی پیش می آمد، هر چیز کوچکی بود. ، مقداری صورتحساب برای پرداخت یا تصمیمی که باید بگیرد، فقط آه می کشید، چشمانش خسته، دهانش لبخندی متأسفانه داشت.

اما من و بث...عیسی، ما با همه دعوا می کردیم. هر کس، یکدیگر، با غریبه ها در کافه ها، هر جا -- ما مردم عصبانی بودیم که می خواستیم انتقام بگیریم. ما به کالیفرنیا آمدیم و همه چیز را می خواستیم، آنچه را که مال خودمان بود، هر چیزی را که در دسترس بود، ببریم. و من تصمیم گرفتم که من و توف کوچولو او با کلاه عقب مانده و موهای بلندش که با هم در خانه کوچک ما در برکلی زندگی می کند، ویرانگر جهان خواهد بود.ما همدیگر را به ارث برده ایم و احساس می کردیم مسئولیت داریم که همه چیز را دوباره اختراع کنیم، تمسخر کنیم و دوباره خلق کنیم و با سرعت رانندگی کنیم. با صدای بلند آواز می خواند و به پنجره ها می کوبید. این یک نوع شادی ناامیدکننده بود، یک نوع غرور ناشی از تقدیرگرایی، حدس می‌زنم، از این احساس که اگر بتوانید در عرض یک ماه یکی از والدین خود را از دست بدهید، اساساً هر چیزی ممکن است در هر زمانی اتفاق بیفتد - همه گلوله‌ها شما را تحمل می‌کنند. نام، همه ماشین ها آنجا هستند تا شما را له کنند، هر بالکنی می تواند جای خود را بدهد. فاجعه بیشتر فقط منطقی به نظر می رسید.

و سپس، مانند رویای دوروتی، همه این افرادی که من با آنها بزرگ شدم نیز آنجا بودند، برخی از آنها نیز یتیم بودند، بیشتر اما نه همه ما معتقد بودیم که آنچه را که داریم داده شده بود فوق العاده بود، که زمان پاره کردن یا شکستن، خراب کردن، بازسازی، گرفتن و بلعیدن فرا رسیده بود. این سانفرانسیسکو بود، می دانید، و همه فکر احمقانه ای داشتند -- یعنی ویکا؟ -- و هیچ کس در آنجا به شما نمی گوید که مال شما محکوم به فناست. بنابراین، برهنگی عمومی، و این مجله مسخره، و آزمایش دنیای واقعی، همه این نیازها، بیشتر آن با تمسخر پنهان شده است، اما همه ناشی از آگاهی بیش از حد از این پنجره است، حدس می‌زنم، چند سالی که ماهیچه‌های شما سفت شده‌اند. ، پیچ خورده و در حال ارتعاش است. اما با انرژی چه باید کرد؟ منظورم این است که وقتی رانندگی می‌کنیم، من و تاف، و از کنار مردم می‌رانیم، بالای این تپه‌ها ایستاده‌ایم، بخشی از من می‌خواهد ماشین را متوقف کند و رادیو را بالا بیاورد و همه ما را به شکل ترکیبی برقصیم، و بخشی از من. می خواهد همه آنها را اجرا کند.


توضیحاتی درمورد کتاب به خارجی

'When you read his extraordinary memoir you don't laugh, then cry, then laugh again; you somehow experience these emotions all at once.'

"Well, this was when Bill was sighing a lot. He had decided that after our parents died he just didn't want any more fighting between what was left of us. He was twenty-four, Beth was twenty-three, I was twenty-one, Toph was eight, and all of us were so tried already, from that winter. So when something would come up, any little thing, some bill to pay or decision to make, he would just sigh, his eyes tired, his mouth in a sorry kind of smile.

But Beth and I...Jesus, we were fighting with everyone, anyone, each other, with strangers at bars, anywhere -- we were angry people wanting to exact revenge. We came to California and we wanted everything, would take what was ours, anything within reach. And I decided that little Toph and I, he with his backward hat and long hair, living together in our little house in Berkeley, would be world-destroyers. We inherited each other and, we felt, a responsibility to reinvent everything, to scoff and re-create and drive fast while singing loudly and pounding the windows. It was a hopeless sort of exhilaration, a kind of arrogance born of fatalism, I guess, of the feeling that if you could lose a couple of parents in a month, then basically anything could happen, at any time -- all bullets bear your name, all cars are there to crush you, any balcony could give way; more disaster seemed only logical.

And then, as in Dorothy's dream, all these people I grew up with were there, too, some of them orphans also, most but not all of us believing that what we had been given was extraordinary, that it was time to tear or break down, ruin, remake, take and devour. This was San Francisco, you know, and everyone had some dumb idea -- I mean, wicca? -- and no one there would tell you yours was doomed. Thus the public nudity, and this ridiculous magazine, and the Real World tryout, all this need, most of it disguised by sneering, but all driven by a hyper-awareness of this window, I guess, a few years when your muscles are taut, coiled up and vibrating. But what to do with the energy? I mean, when we drive, Toph and I, and we drive past people, standing on top of all these hills, part of me wants to stop the car and turn up the radio and have us all dance in formation, and part of me wants to run them all over."





نظرات کاربران