دسترسی نامحدود
برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند
برای ارتباط با ما می توانید از طریق شماره موبایل زیر از طریق تماس و پیامک با ما در ارتباط باشید
در صورت عدم پاسخ گویی از طریق پیامک با پشتیبان در ارتباط باشید
برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند
درصورت عدم همخوانی توضیحات با کتاب
از ساعت 7 صبح تا 10 شب
ویرایش: Éd. présentée par André Fermigier نویسندگان: Maupassant. Guy de, Fermigier. André سری: Collection Folio classique 3251 ISBN (شابک) : 2070410846, 9782072531163 ناشر: Editions Gallimard سال نشر: 1999 تعداد صفحات: 0 زبان: French فرمت فایل : EPUB (درصورت درخواست کاربر به PDF، EPUB یا AZW3 تبدیل می شود) حجم فایل: 455 کیلوبایت
کلمات کلیدی مربوط به کتاب یک زندگی: داستان های فرانسوی.
در صورت تبدیل فایل کتاب Une vie به فرمت های PDF، EPUB، AZW3، MOBI و یا DJVU می توانید به پشتیبان اطلاع دهید تا فایل مورد نظر را تبدیل نمایند.
توجه داشته باشید کتاب یک زندگی نسخه زبان اصلی می باشد و کتاب ترجمه شده به فارسی نمی باشد. وبسایت اینترنشنال لایبرری ارائه دهنده کتاب های زبان اصلی می باشد و هیچ گونه کتاب ترجمه شده یا نوشته شده به فارسی را ارائه نمی دهد.
گزیده: ... پهلوها، اشیا آورد، با دکتر مشورت کرد، عقلش را از دست داد. جولین بالا و پایین راه می رفت، مشغول به نظر می رسید، اما در ذهن آرام بود. و دنتو بیوه با چهره ی شرایط، با چهره زنی با تجربه که هیچ چیز تعجب آور نیست، پای تخت ایستاد. پرستار و ماما و شبنگار مردهها، پذیرایی از کسانی که میآیند، اولین فریادشان را میشنوند، گوشت تازهشان را با اولین آب میشویند، در اولین پارچه میغلتند، سپس با همان آرامش به آخرین کلمه، آخرین جغجغه گوش میدهند. آخرین لرز آنهایی که می روند، آخرین توالتشان را هم درست می کنند، بدن فرسوده شان را با سرکه می اندازند، در آخرین ملحفه می پیچند، بی تفاوتی تزلزل ناپذیری نسبت به همه حوادث تولد یا مرگ کرده بود. آشپز، لودیوین و عمه لیسون به طرز محتاطانه ای جلوی درب سالن پنهان ماندند. و بیمار، گهگاه، شکایت ضعیفی به زبان می آورد. به مدت دو ساعت، می توان باور کرد که این رویداد خیلی دیر شده است. اما در سپیده دم دردها ناگهان با خشونت دوباره شروع شد و به زودی وحشتناک شد. و ژان که گریه های بی اختیارش بین دندان های به هم فشرده اش می پیچید، مدام به روزالی فکر می کرد که رنجی نکشیده بود، به سختی ناله کرده بود، بچه اش، بچه حرامزاده، بدون مشکل و بدون شکنجه بیرون آمده بود. او در روح مفلوک و پریشان خود مقایسه ای بی وقفه بین آنها انجام داد. و او خدایی را که زمانی او را عادل می دانست، نفرین کرد. او از ترجیحات مقصر سرنوشت، و دروغ های جنایتکارانه کسانی که عدالت و نیکی را تبلیغ می کنند، خشمگین بود. گاهی اوقات بحران چنان خشونت آمیز می شد که همه ایده ها در درون او خاموش می شد. او هیچ قدرت، زندگی، دانشی جز رنج کشیدن نداشت. در لحظات آرامش، او نمی توانست چشم از جولین بردارد. و درد دیگر، درد روح
Extrait: ...côtés, apportait des objets, consultait le médecin, perdait la tête. Julien marchait de long en large, la mine affairée, mais l'esprit calme; et la veuve Dentu se tenait debout aux pieds du lit avec un visage de circonstance, un visage de femme d'expérience que rien n'étonne. Garde-malade, sage-femme et veilleuse des morts, recevant ceux qui viennent, recueillant leur premier cri, lavant de la première eau leur chair nouvelle, la roulant dans le premier linge, puis écoutant avec la même quiétude la dernière parole, le dernier râle, le dernier frisson de ceux qui partent, faisant aussi leur dernière toilette, épongeant avec du vinaigre leur corps usé, l'enveloppant du dernier drap, elle s'était fait une indifférence inébranlable à tous les accidents de la naissance ou de la mort. La cuisinière, Ludivine, et tante Lison restaient discrètement cachées contre la porte du vestibule. Et la malade, de temps en temps, poussait une faible plainte. Pendant deux heures, on put croire que l'événement se ferait longtemps attendre; mais vers le point du jour, les douleurs reprirent tout à coup, avec violence, et devinrent bientôt épouvantables. Et Jeanne, dont les cris involontaires jaillissaient entre ses dents serrées, pensait sans cesse à Rosalie qui n'avait point souffert, qui n'avait presque pas gémi, dont l'enfant, l'enfant bâtard, était sorti sans peine et sans tortures. Dans son âme misérable et troublée, elle faisait entre elles une comparaison incessante; et elle maudissait Dieu, qu'elle avait cru juste autrefois; elle s'indignait des préférences coupables du destin, et des criminels mensonges de ceux qui prêchent la droiture et le bien. Parfois, la crise devenait tellement violente que toute idée s'éteignait en elle. Elle n'avait plus de force, de vie, de connaissance que pour souffrir. Dans les minutes d'apaisement, elle ne pouvait détacher son oeil de Julien; et une autre douleur, une douleur de l'âme