دسترسی نامحدود
برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند
برای ارتباط با ما می توانید از طریق شماره موبایل زیر از طریق تماس و پیامک با ما در ارتباط باشید
در صورت عدم پاسخ گویی از طریق پیامک با پشتیبان در ارتباط باشید
برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند
درصورت عدم همخوانی توضیحات با کتاب
از ساعت 7 صبح تا 10 شب
ویرایش:
نویسندگان: Hauptmann. Gerhart
سری:
ISBN (شابک) : 9783743189461, 3743189461
ناشر: Books on Demand GmbH
سال نشر: 2017
تعداد صفحات: 0
زبان: German
فرمت فایل : EPUB (درصورت درخواست کاربر به PDF، EPUB یا AZW3 تبدیل می شود)
حجم فایل: 213 کیلوبایت
کلمات کلیدی مربوط به کتاب فانتوم: یادداشت های یک محکوم سابق: (فرم محصول)متن کتاب الکترونیک،(VLB-WN)9110،ادبیات روایی
در صورت تبدیل فایل کتاب Phantom: Aufzeichnungen eines ehemaligen Straeflings به فرمت های PDF، EPUB، AZW3، MOBI و یا DJVU می توانید به پشتیبان اطلاع دهید تا فایل مورد نظر را تبدیل نمایند.
توجه داشته باشید کتاب فانتوم: یادداشت های یک محکوم سابق نسخه زبان اصلی می باشد و کتاب ترجمه شده به فارسی نمی باشد. وبسایت اینترنشنال لایبرری ارائه دهنده کتاب های زبان اصلی می باشد و هیچ گونه کتاب ترجمه شده یا نوشته شده به فارسی را ارائه نمی دهد.
همسرم اتاق کوچک جلویی را برای من درست کرد. الان در آن نشسته ام. روبهرو، نهر روستا زیر درختان زبان گنجشک و بید زمزمه میکند. زیر سرم صدای زنگ مغازه کوچکی را می شنوم که همسرم از آن مراقبت می کند. خوب پیش می رود و ما را کاملاً با ادعاهای متواضعانه تغذیه می کند. اما من باید کار دیگری انجام دهم. اول وقت آزاد دارم، بعد نیازهای روحی دارم. اتفاقا من خیلی خوبم و احساس می کنم در آغوش ابراهیم هستم. من پیپ میکشم برای من تقریباً هیچ هزینه ای ندارد، زیرا ما Knaster را در فروشگاه عمومی داریم. سیگار کشیدن قوه تخیل را تحریک می کند. در عین حال آرام بخش است. از این طریق این توانایی را به دست میآورم که به طور همزمان حالتی از اوقات فراغت دلپذیر را تجربه کنم و افکارم را با قلم ثبت کنم. همسرم میگوید: «بنویس، احتمالاً میتواند تبدیل به کتاب شود». من فقط هر چیزی که به ذهنم می رسد را می نویسم. راستی، اگر میتوانستم کتابی بسازم، چرا نتوانم کتاب دوم، سومی بنویسم؟ آن وقت من نویسنده می شدم. در آن صورت به طبیعیترین روش میتوانستم حاشیهای را که به دنبالش بودم، پیدا کنم. این خانه که پدرشوهرم شش ماه پیش به همراه مغازه کوچک خریده بود نیز متعلق به بیوه فردی مشابه بود. اسمش خانم وندر بود. واندر معلم مدرسه بود و به دلیل عقاید خاصی مجبور به استعفا شد. پس از مدت ها سرگردانی، مثل من، این آسایشگاه را پیدا کرد و در آن امرار معاش کرد. کار زندگی او که ممکن است در همان اتاق شروع و تکمیل کرده باشد، فرهنگ لغت ضرب المثل آلمانی پنج جلدی است. من فعلا اینجا ناشناس هستم. همسرم و پدرشوهرم این روستای کوچک در دره هیرشبرگر را انتخاب کردند زیرا نمیخواستند دائماً به آنها فرصتی داده شود تا در مورد «سرگردانی» من صحبت کنند، بلکه میخواستند من را از محیطی خارج کنند. که در هر پیچ خیلی شلوغ بود قدم به درونم بگذار و باید خاطرات را بیدار می کرد. سپس به ذهنم خطور می کند: آیا قصد خنثی کردن او را ندارم؟ بله و خیر. اگر در اینجا به سرنوشت خود فکر می کنم، سعی می کنم مروری بر گذشته خود داشته باشم و سعی کنم هر آنچه را که به یاد می آورم با صداقت ثبت کنم، این از جمله تلاشی برای رهایی خود از طلسم خاطرات است و چیزی کاملاً متفاوت از به طور غیر ارادی دوباره تحت طلسم آن، که احتمالا در برسلاو اتفاق می افتد. آرزو میکنم ...
Meine Frau hat mir das kleine Zimmerchen in der Frontspitze eingerichtet; darin sitze ich nun. Gegenüber rauscht der Dorfbach unter Eschen und Weiden. Ich höre unter mir die Schelle des Kramlädchens, das meine Frau versorgt. Es geht gut und ernährt uns vollkommen bei bescheidenen Ansprüchen. Ich werde aber noch etwas anderes anfangen müssen. Erstlich bleibt mir freie Zeit, alsdann habe ich geistige Bedürfnisse. Übrigens ist mir sehr wohl, und ich fühle mich wie in Abrahams Schoß. Ich rauche Pfeife. Das kostet mich so gut wie nichts, denn wir haben den Knaster im Kramladen. Rauchen belebt die Phantasie. Es macht zugleich ruhig. Ich gewinne dadurch die Fähigkeit, gleichzeitig einen Zustand angenehmer Muße zu empfinden und mit der Feder meine Gedanken aufzuzeichnen. "Schreibe doch", sagt übrigens meine Frau, "es kann ja möglicherweise ein Buch daraus werden." Ich schreibe alles ganz einfach so hin, was mir durch die Seele geht. Wenn es mir übrigens gelänge, ein Buch zu machen, warum sollte ich nicht auch ein zweites, ein drittes schreiben können? Dann wäre ich Schriftsteller. Auf die natürlichste Weise hätte ich dann die gesuchte Nebenbeschäftigung gefunden. Dieses Haus, das mein Schwiegervater vor einem halben Jahr gekauft hat mitsamt dem Kramlädchen, hat ja auch der Witwe eines ähnlichen Menschen gehört. Sie hieß Frau Wander. Wander war Schullehrer und hatte wegen gewisser Ansichten seinen Posten aufgeben müssen. Er fand nach langem Umherirren, wie ich, dies Asyl und darin sein Auskommen. Seine Lebensarbeit, die er möglicherweise in demselben Zimmer begonnen und vollendet hat, ist ein fünfbändiges deutsches Sprichwörterlexikon. Ich bin hier vorläufig unbekannt. Meine Frau und mein Schwiegervater haben dies Dörfchen im Hirschberger Tale ausgesucht, weil sie nicht wollten, daß immerfort Anlaß gegeben würde, über meine "Irrfahrten" zu reden, aber auch aus dem Grunde, um mich aus einer Umgebung zu bringen, die auf Schritt und Tritt in mir Erinnerungen wecken und wachhalten müßte. Da fällt mir ein: bin ich nicht eben dabei, ihre Absicht zu durchkreuzen? Ja und nein. Wenn ich hier über mein Schicksal nachdenke, einen Überblick meiner Vergangenheit zu gewinnen suche und mich bemühe, alles mir Denkwürdige mit Wahrhaftigkeit aufzuzeichnen, so ist dies unter anderem der Versuch, mich aus dem Banne der Erinnerungen freizumachen, und ganz etwas anderes, als unfreiwillig wieder in ihren Bann zu geraten, was wahrscheinlich in Breslau geschehen würde. Ich wünsche ...