Marketing Health Behavior: Principles, Techniques, and Applications

این کتابی است که از سرخوردگی رشد کرده است. این ناامیدی ریشه در تلاش های ناموفق ما برای کمک به مردم برای اصلاح رفتار مرتبط با سلامت داشت. از منظر طب رفتاری، به راحتی برای ما آشکار بود که افراد بسیاری می توانند برای بهبود سلامت خود انجام دهند. برخی از این رفتارهای پیشگیرانه بودند، در حالی که برخی دیگر ماهیت درمانی یا توانبخشی بیشتری داشتند. به عبارت دیگر، استراتژی های رفتاری شناخته شده خاصی وجود داشت که افراد می توانستند برای حفظ یا بازیابی سلامت خود از آنها استفاده کنند. با این حال، با وجود نیت خوب، اشتیاق و تلاش های قابل توجه ما، چیزی اشتباه بود. افراد درمان را ترک کردند یا از دستورات رفتاری پیروی نکردند. کارگاه ها و درمانگاه ها نیمه خالی بودند. اگر مردم در کارگاه‌های آموزشی شرکت کنند یا برنامه‌های درمانی را دنبال کنند، سلامتی آنها مفید خواهد بود. با این حال، در تجربه ما و تجربه اکثر همکارانمان، رعایت برنامه های درمانی مشکل بزرگی بود. در مواجهه با چنین وضعیتی، مقصر دانستن قربانی - در این مورد مشتری - آسان است. شنیدن صحبت درمانگران در مورد مراجعین با انگیزه ضعیف، شکایت از این که مردم علاقه ای به بهبود سلامت خود ندارند یا حتی در مورد تمایلات خود تخریبی افراد حدس می زنند، معمول است. اگرچه این ممکن است برای پیست ترا آرام بخش باشد، اما برای حل مشکل بسیار کم است. آنچه مورد نیاز بود رویکردی برای بهبود پایبندی به برنامه های درمانی بود نه بهانه های آرامش بخش برای شکست آنها. در این زمینه است که ما در معرض حوزه بازاریابی اجتماعی قرار گرفتیم.

This is a book that grew out of frustration. The frustration was rooted in our failed attempts to help people modify health-related behavior. From a behavioral medicine perspective, it was readily apparent to us that there were many things people could do to improve their health. Some of these were preventive behaviors, whereas others were much more therapeutic or rehabilitative in nature. Put another way, there were specific well-known behavioral strategies that people could use to maintain or regain their good health. Yet despite our good intentions, enthusiasm, and considerable efforts, something was wrong. People dropped out of therapy or failed to follow behavioral prescriptions. Workshops and clinics were half-empty. If people would attend workshops or follow therapeutic programs, their health would benefit. Yet in our experience and in the experience of most of our colleagues, compliance to treatment programs was a major problem. Faced with such a situation, it is easy to blame the victim-in this case the client. It is common to hear therapists talk of poorly motivated clients, complain that people are just not interested in improving their health, or even speculate about people's self-destructive tendencies. Although this may be comforting to the thera­ pist, it does very little to solve the problem. What was needed was an approach to improve adherence to therapeutic programs rather than comforting excuses for their failure. It is in this context that we became exposed to the area of social marketing.