دسترسی نامحدود
برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند
برای ارتباط با ما می توانید از طریق شماره موبایل زیر از طریق تماس و پیامک با ما در ارتباط باشید
در صورت عدم پاسخ گویی از طریق پیامک با پشتیبان در ارتباط باشید
برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند
درصورت عدم همخوانی توضیحات با کتاب
از ساعت 7 صبح تا 10 شب
ویرایش:
نویسندگان: Albert Camus
سری:
ناشر: Ebooks libres et gratuits
سال نشر: 2011
تعداد صفحات: 212
زبان: French
فرمت فایل : EPUB (درصورت درخواست کاربر به PDF، EPUB یا AZW3 تبدیل می شود)
حجم فایل: 100 Kb
در صورت تبدیل فایل کتاب L’Étranger به فرمت های PDF، EPUB، AZW3، MOBI و یا DJVU می توانید به پشتیبان اطلاع دهید تا فایل مورد نظر را تبدیل نمایند.
توجه داشته باشید کتاب غریبه نسخه زبان اصلی می باشد و کتاب ترجمه شده به فارسی نمی باشد. وبسایت اینترنشنال لایبرری ارائه دهنده کتاب های زبان اصلی می باشد و هیچ گونه کتاب ترجمه شده یا نوشته شده به فارسی را ارائه نمی دهد.
مورسو، راوی، یک کارمند اداری از الجزیره، از مرگ مادرش مطلع می شود. او سوار اتوبوس می شود تا به پناهگاهی برود که او در آنجا روزهای خود را به پایان رسانده و با بی تفاوتی در مراسم تشییع جنازه شرکت می کند. روز بعد، شنبه، ماری را در حمام ملاقات می کند، او را به سینما می برد و شب را با او می گذراند. یکشنبه در کسالت و بیکاری دراز می کشد. مورسو دفتر خود و همسایههایش را پیدا میکند: سلست رستوراندار، سالامانو پیری که سگش را کتک میزند، و ریموند سینتس، که در همسایگی گفته میشود که «از زنان زندگی میکند». این یکی از مورسو می خواهد که نامه ای برای زنی بنویسد که به او خیانت کرده است. شنبه بعد، مورسو با ماری به ساحل می رود. در راه بازگشت شاهد صحنه ای خشونت آمیز هستند که طی آن ریموند به معشوقه اش ضربه می زند. پس از مداخله پلیس، مورسو موافقت کرد که به نفع ریموند شهادت دهد... مورسو و ماری قرار است یکشنبه را در کنار ریموند در ساحل بگذرانند. دو عرب به دنبال آنها رفتند. یکی برادر زنی است که ریموند مورد آزار قرار گرفته است. بحثی در می گیرد: ریموند چاقو خورد. کمی بعد در گرمای طاقت فرسا باز می گردد تا مهاجم خود را تحریک کند. مورسو که برای احتیاط هفت تیر خود را گرفته بود، خود را در برابر عرب تنها می بیند. کور شده از آفتاب و تابش برق چاقویی که این یکی از جیبش درآورد، به سمتش شلیک می کند... آلبر کامو در آخرین مصاحبه خود در ژانویه 1955 توضیح داد: "من مدت ها پیش غریبه را با جمله ای خلاصه کردم که به نظرم بسیار متناقض است: "در جامعه ما، هر مردی که گریه نمی کند در مراسم تشییع جنازه مادرش شرکت نمی کند. محکوم به اعدام.» فقط خواستم بگویم قهرمان کتاب محکوم است چون بازی نمی کند، از این نظر با جامعه ای که در آن زندگی می کند، جایی که سرگردان است، در حاشیه، در حومه انفرادی، غریبه است. حسی و به همین دلیل است که برخی از خوانندگان وسوسه شده اند که آن را یک خرابه بدانند. با این حال، اگر تعجب کنیم که چگونه مورسو بازی را انجام نمی دهد، ما ایده دقیق تری از شخصیت خواهیم داشت که در هر صورت بیشتر مطابق با نیات نویسنده آن است. پاسخ ساده است: او از دروغ گفتن امتناع می کند. (...) «بنابراین، مورسو برای من یک خرابه نیست، بلکه مردی فقیر و برهنه است، عاشق خورشیدی که هیچ سایهای بر جای نمیگذارد. به دور از محرومیت از هرگونه حساسیت، یک شور عمیق و سرسخت او را زنده می کند: اشتیاق به مطلق و حقیقت. این حقیقتی است هنوز منفی، حقیقت وجود و احساس، اما بدون آن هیچ تسخیر بر خود و بر جهان هرگز ممکن نخواهد بود. (...) «بنابراین ما در خواندن داستان مردی که بدون هیچ نگرش قهرمانانه، حاضر است برای حقیقت بمیرد، در «غریبه» خیلی اشتباه نخواهیم کرد. اتفاقاً و همیشه به طرز متناقضی گفتم که سعی کردهام در شخصیت خود تنها مسیحی را که لیاقتش را داشتیم نمایندگی کنم. بعد از توضیحاتم متوجه میشوم که بدون قصد توهین و فقط با محبتی طنزآمیز که یک هنرمند حق دارد نسبت به شخصیتهای خلقتش احساس کند، آن را گفتهام.
Meursault, le narrateur, employé de bureau algérois, apprend la mort de sa mère. Il prend l'autobus pour se rendre à l'asile où elle a fini ses jours et assiste avec indifférence à la veillée et à l'enterrement. Le lendemain, samedi, il rencontre Marie dans un établissement de bains, l'emmène au cinéma et passe la nuit avec elle. Le dimanche s'étire dans l'ennui et le désoeuvrement. Meursault retrouve son bureau et ses voisins: Céleste le restaurateur, le vieux Salamano qui bat son chien, et Raymond Sintès, dont on dit dans le quartier qu'il «vit des femmes». Celui-ci demande à Meursault de rédiger une lettre destinée à une femme qui l'a trompé. Le samedi suivant, Meursault se rend à la plage avec Marie. Au retour, ils assistent à une scène violente au cours de laquelle Raymond frappe sa maîtresse. La police étant intervenue, Meursault accepte de témoigner en faveur de Raymond ... Meursault et Marie vont passer le dimanche à la plage, avec Raymond. Deux Arabes les ont suivis. L'un est le frère de la femme que Raymond a maltraitée. Une dispute éclate: Raymond est blessé d'un coup de couteau. Un peu plus tard, par une chaleur accablante, il revient provoquer son agresseur. Meursault, qui lui, a pris son revolver par précaution, se retrouve seul face à l'Arabe. Aveuglé par le soleil et l'éclat du couteau que celui-ci a sorti de sa poche, il tire sur lui... Albert Camus s'explique dans une dernière interview, en janvier 1955: «J'ai résumé L'Étranger, il y a longtemps, par une phrase dont je reconnais qu'elle est très paradoxale: “Dans notre société tout homme qui ne pleure pas à l'enterrement de sa mère risque d'être condamné à mort.” Je voulais dire seulement que le héros du livre est condamné parce qu'il ne joue pas le jeu. En ce sens, il est étranger à la société où il vit, où il erre, en marge, dans les faubourgs de la vie privée, solitaire, sensuelle. Et c'est pourquoi des lecteurs ont été tentés de le considérer comme une épave. On aura cependant une idée plus exacte du personnage, plus conforme en tout cas aux intentions de son auteur, si l'on se demande en quoi Meursault ne joue pas le jeu. La réponse est simple : il refuse de mentir.» (...) «Meursault, pour moi, n'est donc pas une épave, mais un homme pauvre et nu, amoureux du soleil qui ne laisse pas d'ombres. Loin qu'il soit privé de toute sensibilité, une passion profonde parce que tenace, l'anime : la passion de l'absolu et de la vérité. Il s'agit d'une vérité encore négative, la vérité d'être et de sentir, mais sans laquelle nulle conquête sur soi et sur le monde ne sera jamais possible.» (...) «On ne se tromperait donc pas beaucoup en lisant, dans L'Étranger, l'histoire d'un homme qui, sans aucune attitude héroïque, accepte de mourir pour la vérité. Il m'est arrivé de dire aussi, et toujours paradoxalement, que j'avais essayé de figurer, dans mon personnage, le seul Christ que nous méritions. On comprendra, après mes explications, que je l'aie dit sans aucune intention de blasphème et seulement avec l'affection un peu ironique qu'un artiste a le droit d'éprouver à l'égard des personnages de sa création.»