دسترسی نامحدود
برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند
برای ارتباط با ما می توانید از طریق شماره موبایل زیر از طریق تماس و پیامک با ما در ارتباط باشید
در صورت عدم پاسخ گویی از طریق پیامک با پشتیبان در ارتباط باشید
برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند
درصورت عدم همخوانی توضیحات با کتاب
از ساعت 7 صبح تا 10 شب
ویرایش:
نویسندگان: Steven Pressfield
سری:
ISBN (شابک) : 0307350185, 9788425339035
ناشر:
سال نشر: 2006
تعداد صفحات: 191
زبان: Spanish
فرمت فایل : PDF (درصورت درخواست کاربر به PDF، EPUB یا AZW3 تبدیل می شود)
حجم فایل: 1 مگابایت
در صورت تبدیل فایل کتاب La Conquista de Alejandro Magno به فرمت های PDF، EPUB، AZW3، MOBI و یا DJVU می توانید به پشتیبان اطلاع دهید تا فایل مورد نظر را تبدیل نمایند.
توجه داشته باشید کتاب فتح اسکندر مقدونی نسخه زبان اصلی می باشد و کتاب ترجمه شده به فارسی نمی باشد. وبسایت اینترنشنال لایبرری ارائه دهنده کتاب های زبان اصلی می باشد و هیچ گونه کتاب ترجمه شده یا نوشته شده به فارسی را ارائه نمی دهد.
سال 338-323 پ.م. اسکندر و سربازانش که در هند در برابر دشمن گیر افتاده اند، نمی توانند در پیشروی خود در فتح آسیایی پیشرفت کنند. سپس تصمیم می گیرد خاطرات خود را برای یکی از مردانش تعریف کند و در نتیجه یک پرونده مکتوب برای آیندگان به جا بگذارد. سپس داستان کودکی او در مقدونیه آغاز می شود، زمانی که او قبلاً پدرش را همراهی می کرد تا آموزش ارتش های خود را که توسط ارسطو آموزش دیده بود، ببیند، زمانی که بعداً خودش سرباز شد و تحت فرمان پدرش جنگید که موفق شد افتخار را بازگرداند. به سرزمین مقدونیه، تبدیل شدن به یک جنگجوی مخوف و مورد احترام، فراخوانده شد تا از موفقیت های پدرش پیشی بگیرد. در حالی که هنوز خیلی جوان بود، پدرش ترور می شود و او حکومت پادشاهی را به دست می گیرد، رهبری و توانایی نظامی خود را نشان می دهد، ارتش هایی قدرتمندتر از خودش را تحت سلطه خود در می آورد، با پادشاهان و امپراتوران مقابله می کند و تسخیر خود را به سرزمین های شرق گسترش می دهد. ، مردم فلسطین و مصر را یکی پس از دیگری تحت سلطه خود در آورد و به زودی او را خدا دانست. او در بین النهرین با اولین مشکل خود مواجه می شود که با ارتشی برتر از ارتش خود یعنی یک میلیون نفر روبرو می شود، اما بابل همچنان سقوط کرد. اسکندر در آنجا مستقر شد و ارتش او شروع به نرم شدن کرد، سربازان دربار شدند، تا زمانی که فهمید که باید به پیشروی ادامه دهد، بهترین کار را انجام داد: تسخیر. سپس تخت جمشید سقوط کرد، سپس در افغانستان مجبور شد با دشمنی جدید و شیوه ای متفاوت از جنگ روبرو شود و پس از سه سال مبارزات انتخاباتی به خرید بیعت قبایل افغان ختم شد. همیشه به سمت شرق پیشروی می کرد، تا هندوستان، و مردانش در آنجا فهمیدند که دیگر نمی توانند از خود بگذرند، که پایان جهان در شرق دور است و از او خواستند که فتح خود را متوقف کند و به خانه بازگردد. آلخاندرو ابتدا مخالف بود اما در نهایت فهمید که حق با آنهاست و دستور بازگشت داد. هشت سال از ترک مقدونیه می گذشت. در طول بازگشت، آلخاندرو بیمار می شود و در محاصره افرادش می میرد. یک حماسه جنگی سرگرمکننده، با قهرمانی که ظاهر یک قهرمان و تقریباً خدا را به خود میگیرد و پرترهای کامل از جنگجو برای شکوه و انسانیت میسازد.
Año 338-323 a.C. Varado en la India ante el enemigo, Alejandro y sus tropas no consiguen prosperar en su avance de la conquista asiática. Este decide entonces contar sus recuerdos a uno de sus hombres y dejar así registro escrito para la posteridad. Comienza entonces el relato de su infancia en Macedonia, cuando ya acompañaba a su padre a ver el entrenamiento de sus ejércitos, educado por Aristóteles, cuando más tarde ya se convertiría él mismo en soldado, luchando bajo el mando de su padre que logró devolver el honor a la tierra de Macedonia, convirtiéndose en un guerrero temido y respetado, llamado a superar las hazañas de su padre. Siendo todavía muy joven, su padre es asesinado y él se hace cargo del mandato del reino, demostrando su capacidad de liderazgo y militar, sometiendo a ejércitos más poderosos que el suyo, enfrentándose a reyes y emperadores y extendiendo su conquista a las tierras de Oriente Medio, sometiendo uno a uno a los pueblos de Palestina, Egipto, y pronto empezaría a ser considerado un Dios. En Mesopotamia se enfrenta al primer problema enfrentándose a un ejército superior al suyo, un millón de hombres, pero aún así cayó Babilonia. Alejandro se instaló allí y su ejército empezó a ablandarse, los soldados a convertirse en cortesanos, hasta que comprendió que debía seguir avanzando, hacer lo que mejor sabía: conquistar. A continuación cayó Persépolis, luego en Afganistán tuvo que enfrentar un nuevo enemigo y una manera distinta de hacer la guerra, y tras tres años de campaña terminó comprando la fidelidad de las tribus afganas. Avanzando siempre hacia el Este, hasta la India, y allí sus hombres comprendieron que ya no podían dar más de sí, que el fin del mundo por el Este quedaba muy lejos y le pidieron que detuviera su conquista y regresar a casa. Alejandro se opuso en un principio pero al final comprendió que llevaban razón y ordenó el regreso. Habían pasado ocho años desde que salieran de Macedonia. Durante el regreso Alejandro cae enfermo y muere rodeado de sus hombres. Una entretenida epopeya bélica, con un protagonista que toma el cariz de héroe y casi Dios, y que rinde un retrato completo del guerrero ávido de gloria y del hombre.