دسترسی نامحدود
برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند
برای ارتباط با ما می توانید از طریق شماره موبایل زیر از طریق تماس و پیامک با ما در ارتباط باشید
در صورت عدم پاسخ گویی از طریق پیامک با پشتیبان در ارتباط باشید
برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند
درصورت عدم همخوانی توضیحات با کتاب
از ساعت 7 صبح تا 10 شب
ویرایش:
نویسندگان: Katie Matthews with Jane Smith
سری:
ISBN (شابک) : 0007419023, 9780007419036
ناشر: HarperCollins
سال نشر: 2011
تعداد صفحات: 0
زبان: English
فرمت فایل : EPUB (درصورت درخواست کاربر به PDF، EPUB یا AZW3 تبدیل می شود)
حجم فایل: 212 کیلوبایت
در صورت تبدیل فایل کتاب I Remember, Daddy: The harrowing true story of a daughter haunted by memories too terrible to forget به فرمت های PDF، EPUB، AZW3، MOBI و یا DJVU می توانید به پشتیبان اطلاع دهید تا فایل مورد نظر را تبدیل نمایند.
توجه داشته باشید کتاب به یاد دارم، بابا: داستان واقعی دلهره آور دختری که خاطرات آن بسیار وحشتناک است که فراموشش کنم. نسخه زبان اصلی می باشد و کتاب ترجمه شده به فارسی نمی باشد. وبسایت اینترنشنال لایبرری ارائه دهنده کتاب های زبان اصلی می باشد و هیچ گونه کتاب ترجمه شده یا نوشته شده به فارسی را ارائه نمی دهد.
خاطرات کتی از دوران کودکی اش تکه تکه بود. او همیشه آزار فیزیکی پدرش، عصبانیت و خشونت پدرش را به یاد می آورد. اما خیلی چیزها بود که او فراموش کرده بود. و در سن 24 سالگی، پس از تولد پسرش، خاطراتی که به تدریج با کمک یک روانپزشک باز شد، بسیار وحشتناک تر بود. کیتی در ترس بزرگ شده بود. او هرگز سردی یخی را که هر بار که پدرش بازویش را محکم میگرفت یا مادرش را مشت و لگد میکرد، در تمام رگهای بدنش پخش میکرد، فراموش نکرده بود. یا موقعیتی که او 3 ساله بود و او را برای یک آخر هفته تمام در اتاق خواب حبس کرده بود، بدون آب و غذا. یا شبی که زن جوانی را که در یک بار ملاقات کرده بود به خانه آورده بود، وقتی مادرش جرأت میکرد شکایت کند، مادرش را از پلهها به پایین هل میداد و سپس مادر و دختر را در برف حبس میکرد که فقط لباس شبشان را پوشیده بودند. بسیاری از موارد خشونت و ظلم وجود داشت که کتی هرگز آنها را فراموش نکرده بود. اما وقتی برای خودش خانواده ای تشکیل داد و شروع به دیدن یک روانپزشک کرد تا به او کمک کند تا با افسردگی ناتوان کننده پس از زایمان که از آن رنج می برد کنار بیاید، مجبور شد خاطراتی را به یاد بیاورد که حتی وحشتناک تر بودند. خاطرات آزار جنسی پدرش از 3 سالگی که ذهنش بیش از 20 سال بود در معرض آن قرار گرفته بود. و خاطرات همه حوادث وحشتناک دیگر از دوران کودکی که او تا آن زمان جرأت به یاد آوردن آنها را نداشت. در طول ماه هایی که کتی در بیمارستان روانی ماند، درهای قفل شده در ذهنش به تدریج باز شد و آسیب های گذشته اش را رها کرد و در نهایت او را قادر ساخت تا دلیل انزجار خود را درک کند. این داستان کتی است -- داستان واقعی گاهی دلخراش اما در نهایت الهامبخش سفر او که با خاطراتی کنار میآید که برای به خاطر سپردن بسیار دردناک اما فراموش کردنش غیرممکن است.
Katie's memories of her childhood were patchy. She'd always remembered her father's physical abuse, his anger and violence. But there was a lot she had forgotten. And, at the age of 24, after the birth of her son, the memories that were gradually unlocked with the help of a psychiatrist were far more terrible. Katie had grown up living in fear. She'd never forgotten the icy coldness that used to spread through every vein in her body each time her father grabbed her roughly by the arm, or punched and kicked her mother. Or the occasion when she was 3 and he'd locked her in a bedroom for an entire weekend, without food or water. Or the night when he'd brought home a young woman he'd met at a bar, pushing her mother down the stairs when she dared to complain and then locking mother and daughter out in the snow, dressed only in their nightdresses. There were many, many incidents of violence and cruelty that Katie had never forgotten. But when she started a family of her own, and began to see a psychiatrist to help her cope with the debilitating post-natal depression she was suffering, she was forced to recall memories that were even more horrifying. Memories of the sexual abuse her father had subjected her to from the age of 3, which her mind had locked away for over twenty years. And memories of all the other horrific incidents from her childhood that she'd dared not remember until then. During the months that Katie remained in the psychiatric hospital, the locked doors in her mind gradually opened, releasing the trauma from her past and finally enabling her to start to understand the reason for her self-disgust. This is Katie's story -- the sometimes harrowing but ultimately inspiring true story of her journey as she comes to terms with memories too painful to remember but impossible to forget.