دسترسی نامحدود
برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند
برای ارتباط با ما می توانید از طریق شماره موبایل زیر از طریق تماس و پیامک با ما در ارتباط باشید
در صورت عدم پاسخ گویی از طریق پیامک با پشتیبان در ارتباط باشید
برای کاربرانی که ثبت نام کرده اند
درصورت عدم همخوانی توضیحات با کتاب
از ساعت 7 صبح تا 10 شب
ویرایش:
نویسندگان: Fonger. Barbara
سری:
ISBN (شابک) : 9781524558727, 1524558729
ناشر: Xlibris US
سال نشر: 2016
تعداد صفحات: 0
زبان: English
فرمت فایل : EPUB (درصورت درخواست کاربر به PDF، EPUB یا AZW3 تبدیل می شود)
حجم فایل: 145 کیلوبایت
در صورت تبدیل فایل کتاب Anatomy of Love Addiction به فرمت های PDF، EPUB، AZW3، MOBI و یا DJVU می توانید به پشتیبان اطلاع دهید تا فایل مورد نظر را تبدیل نمایند.
توجه داشته باشید کتاب آناتومی اعتیاد به عشق نسخه زبان اصلی می باشد و کتاب ترجمه شده به فارسی نمی باشد. وبسایت اینترنشنال لایبرری ارائه دهنده کتاب های زبان اصلی می باشد و هیچ گونه کتاب ترجمه شده یا نوشته شده به فارسی را ارائه نمی دهد.
این کتاب درباره زندگی من است. من در 1 اوت 1948 در سیاتل، واشنگتن، در بیمارستان Puget Sound به دنیا آمدم. از خودم می پرسم که چرا کسی دوست دارد درباره من کتاب بخواند، اما لزوما کتابی درباره من نیست. من امیدوارم که این کتاب به افرادی که در زندگی خود اشتباهات زیادی مرتکب شده اند کمک کند تا کمی بیشتر در مورد روند زندگی و اینکه چگونه می توانیم برخی از اشتباهاتی را که مرتکب شده ایم درک کنیم یا بیشتر باشیم. در صلح با زندگی که ما زندگی کرده ایم. یادم آمد به زمین آمدم. می دانم که دیوانه کننده به نظر می رسد. من فکر می کردم کمی دیوانه است، اما می دانید، یادم می آید. و من نمی توانم آن را انکار کنم! من واقعاً هرگز شخصاً کسی را ندیده ام که به یاد داشته باشد که به زمین آمده باشد. سپس چند سال پیش کتابی به دستم رسید که توسط وین دایر نوشته شده بود، و او تنها کسی بود که تا به حال شنیدم که آمدن به زمین را نیز به خاطر آورده بود. خدا همیشه برای من آنقدر واقعی به نظر می رسید که احساس می کردم او را می شناسم. وقتی اومدم اینجا تو یه صف طولانی منتظر بودم و نوبت من هم رسید. من خیلی هیجان زده بودم چون افراد زیادی یا ارواح زیادی منتظر بودند و نوبت من بود! در قلمرو معنوی بسیار خاص بود که این امتیاز را داشته باشیم که در بدنی زمینی بپیچم تا به زمین بیایم! حتی اگر جسد فلج یا ناقص بود، باز هم یک امتیاز بزرگ بود! از آمدن خیلی هیجان زده بودم و گفتم: "خدایا، مرا به بدترین خانواده ای که داری بفرست تا همه چیز را به آنها بگویم. به آنها می گویم چقدر دوستشان داری. می دانم به محض اینکه به آنها می گویم که چقدر منظورت هستی، چقدر تو فوق العاده ای، و چه پروردگار بزرگی هستی، آنها هم مثل من تو را دوست خواهند داشت! اوه، لطفاً مرا بفرست. قول می دهم راهم را گم نکنم! "اوه، باور کن راهت را گم می کنی. همه این کار را می کنند، اما من این را به تو قول می دهم: همیشه راهت را به خانه خواهی یافت." خب، چیز بعدی که می دانستم اینجا هستم. نمی دانستم چه چیزی در انتظارم است! من با افراد خاصی قرارداد بسته بودم و حالا باید به آن قراردادها عمل می کردم. من اینجا روی زمین بودم و در یک خانواده دنج واقعی بودم. سفر شروع شده بود.
This book is about my life. I was born on August 1, 1948 in Seattle, Washington, at Puget Sound Hospital. I ask myself why anybody would want to read a book about me, but it's not necessarily a book about me. I am hoping that this book will help people that have made a lot of mistakes in their lives understand a little bit more about the process of life and how we can make sense out of some of the mistakes that we've made or just be more at peace with the life that we've lived. I remember coming to earth. I know that sounds crazy. I thought it was a little crazy, but you know, I do remember. And I cannot deny it! I've really never met in person anyone that has remembered coming to earth. Then a few years ago I got a hold of a book written by Wayne Dyer, and he was the only other person I ever heard that had also remembered coming to earth. God has always seemed so real to me I just felt like I knew him. When I came here, I was waiting in a long line, and it came to be my turn. I was so excited because there were a lot of people or a lot of spirits waiting, and it was my turn! It was very special in the spiritual realm to have the privilege to be wrapped in an earthly body to come to earth! Even if the body was crippled or maimed, somehow it was still a huge privilege! I was so excited about coming I said, "Oh, Lord, send me to the worst family you have, and I'll tell them all about you. I'll tell them how much you love them. I know as soon as I tell them how much you mean, how wonderful you are, and what a great Lord you are, they will love you just like I do! Oh, please send me. I will not lose my way, I promise!" He said, "Oh, believe me you will lose your way. Everyone does, but I promise you this: you will always find your way home." Well, the next thing I knew I was here. I had no idea what was in store for me! I had made contracts with certain people, and now I had to live up to those contracts. I was here on earth all right, and I was in a real cozy family. The journey had begun.